پایان هفته 25 ام
سلام عزیز دلم، حبه انگورم خوبی دختر نازم؟ مامان جونم این روزها یادآور خاطره تلخ پرواز خواهرت بود. آخه خواهرت تو هفته 25( یعنی درست 24 هفته و3 روز)، از پیش ما رفت. حتی هفته پیش که رفته بودم پیش دکتر، اون بنده خدا هم انگار نگران بود و به من یادآوری می کرد که الان طبیعیه تو یه کم نگران باشی چون داری به هفته 25 بارداری میرسی. اما مامان جون، من احساس می کنم خیلی آرامش دارم. انگار پشتم به کوهه. با وجود اینگه دردهای مختلف زیاد دارم اما خیلی نگران نیستم. حتی تو این هفته من و بابایی کلی برای تو کارهای جورواجور کردیم. پروژه اول: رفتیم برات یه ست کالسکه ی خوشگل خریدیم. بعدشم یه تخت پارک خریدیم. پروژه دوم: بالاخره بابا جون راضی شد...
نویسنده :
سارا
1:56