یک ماهگی
سلام عزیز دلم. یک ماهگیت مبارک. هووورررررراااااااااااااااا. دخترم یک ماهه شد. دیشب برات تولد گرفتیم. من کیک پختم و بابایی هم برات یه عروسک میکی موس دخترونه خرید. انقده نازه. البته زحمت کشیده بود برای من هم گل گرفته بود. بابا جون دوستت داریم. ما هر سه سرما خوردیم.هههههههه همبستگی خانوادگیه و کاریش نمیشه کرد. دخترم خیلی اذیت میشه. واسه همین منم سرم شلوغه. ان شاءالله به زودی با ادامه ماجرا خدمت دوستان هستم. ببخشین که یهو مجبورم وسطش قطع کنم. ...
نویسنده :
سارا
16:03
ادامه ماجرا
سخنی با دوستان وبلاگی
سلام دوستای مهربونم. ممنونم که به یاد ما هستین. منم به یاد همتون هستم. امیدوارم بهم حق بدین که یه مدتی زمان لازم داشته باشم تا با زندگی جدیدم بتونم هماهنگ بشم. باور کنید بی معرفت نیستم. تا فرصتی گیر بیارم، وبلاگ هاتون رو می خونم.اما واقعا نمی رسم کامنت بذارم. امیدوارم به بزرگی خودتون ببخشید. بنا به دلایلی مجبور شدم برخی از پستها رو رمزدار بذارم. بلافاصله بعد از پست هم سعی می کنم رمزش رو برای همتون ارسال کنم. اما تا وقتی که رئیس کوچولو اجازه بده. دیروز هم برای برخی دوستان رمز رو گذاشتم و برای برخی نرسیدم رمز رو ارسال کنم. امیدوارم به دل نگرفته باشید. تا جایی که یادم مونده باشه سعی می کنم خودم رمز رو برای دوستان ارسال کنم. البته ا...
نویسنده :
سارا
13:00
روز موعود
عکس
بالاخره اومدم
سلام عزیز دلم. بالاخره موفق شدم. هورااااا آخه این نی نی وبلاگ کلا برام باز نمیشد. الان هم کلک زدم که تونستم بیام. اینترنت موبایلم رو باکامپیوتر شیر کردم یهو دیدم راه داد. بیشتر از اینکه نگران دسترسی نداشتن به اینجا باشم، ناراحت بودم که وبلاگ دوستای نی نی وبلاگی رو نمیتونم بخونم... وقتی هم وصل شد زودی رفتم وبلاگ همه دوستان رو خوندم. البته جایی کامنت نذاشتم. ان شاءالله سر فرصت دویاره سر می زنم. مامان جونی تو این مدت کلی اتفاق افتاده که الان نمی تونم بنویسم. کیبردم فارسی نداره و تایپ کردن برام سخته. اما خدا رو شکر الان حال ما خویه. از همه دوستای گلم بینهایت ممنونم که به یاد ما هستید. منم همیشه به یادتون هستم و خیلی وقته...
نویسنده :
سارا
20:57
فقط ۸۴ روز
سلام خوبی عزیز دلم؟ مامان جون دیدی روزهای باقی مونده تو تیکر بالای صفحه دو رقمی شده؟ فقط ۸۴ روز دیگه مونده. ای خدا یعنی میشه این ۸۴ روز هم با خوبی بگذره و دختر نازم رو ببینم؟ مامان جون عجله ای ندارم ها. الانم تو دختر گل من هستی و با بودنت حسابی منو شگفت زده میکنی. دیروز رفته بودیم دکتر. خانوم دکتر ازم پرسید دوران بارداری برات جالبه؟ تو دلم گفتم از کجاش برات بگم؟ چه جوری برات تعریف کنم؟ مامانی هر ثانیه فکرم پیش توئه. احساس میکنم هر مادری باید این جوری باشه. وقتی میگن زنهای قدیمی چه راحت ۱۰-۱۵ بار باردار میشدن و ۷-۸ تا...
نویسنده :
سارا
15:16
بارون میاد
بارون میاد جرجر وقتی بچه بودیم چقدر دوست داشتیم بریم زیر بارون و تند تند بچرخیم و بخونیم بارون میاد جر جر... حالا هوا بارونیه. دل من بارونیه. چشمام بارونیه. اما اصلا دلم نمی خواد تند تند بچرخم و شعر بخونم... ...
نویسنده :
سارا
21:57
عیدتون مبارک
سلام عزیز دلم. امروز بهترین روز خداست. روز تولد مهربونترین پدر دنیا. مهربونترین پدر همه آدمها. اومدم این روز عزیز رو به تو و همه دوستای گلم تبریک بگم. مامان جون، حال من زیاد خوب نیست. از جمعه شب کمردرد خیلی بدی دارم. قسمت انتهایی سمت چپ کمرم خیلی درد می کنه و گاهی می زنه به پام.احتمالا به عصب سیاتیکم فشار اومده. بد بختی اینه که هفته پیش هم آمپولم رو سمت چپ زدم و خانوم پرستار این بار آمپولم رو جای خیلی بدی زده. درست وسط. اونم کلی قلمبه و سفت شده بود و درد می کرد. حالا درد اون بهتر شده، اما گاهی با درد کمرم قاطی میشه و حسابی کلافه ام می کنه. خلاصه این که تقریبا دو روزه بیشتر وقت رو درازکشم و کمی قاطی کردم. امروز بعد ا...
نویسنده :
سارا
14:40