مادرانه

یک ماهگی

سلام عزیز دلم. یک ماهگیت مبارک. هووورررررراااااااااااااااا. دخترم یک ماهه شد. دیشب برات تولد گرفتیم. من کیک پختم و بابایی هم برات یه عروسک میکی موس دخترونه خرید. انقده نازه. البته زحمت کشیده بود برای من هم گل گرفته بود. بابا جون دوستت داریم. ما هر سه سرما خوردیم.هههههههه همبستگی خانوادگیه و کاریش نمیشه کرد. دخترم خیلی اذیت میشه. واسه همین منم سرم شلوغه. ان شاءالله به زودی با ادامه ماجرا خدمت دوستان هستم. ببخشین که یهو مجبورم وسطش قطع کنم. ...
19 آبان 1390

سخنی با دوستان وبلاگی

سلام دوستای مهربونم. ممنونم که به یاد ما هستین. منم به یاد همتون هستم. امیدوارم بهم حق بدین که یه مدتی زمان لازم داشته باشم تا با زندگی جدیدم بتونم هماهنگ بشم. باور کنید بی معرفت نیستم. تا فرصتی گیر بیارم، وبلاگ هاتون رو می خونم.اما واقعا نمی رسم کامنت بذارم. امیدوارم به بزرگی خودتون ببخشید. بنا به دلایلی مجبور شدم برخی از پستها رو رمزدار بذارم. بلافاصله بعد از پست هم سعی می کنم رمزش رو برای همتون ارسال کنم. اما تا وقتی که رئیس کوچولو اجازه بده. دیروز هم برای برخی دوستان رمز رو گذاشتم و برای برخی نرسیدم رمز رو ارسال کنم. امیدوارم به دل نگرفته باشید. تا جایی که یادم مونده باشه سعی می کنم خودم رمز رو برای دوستان ارسال کنم. البته ا...
5 آبان 1390

بالاخره اومدم

سلام عزیز دلم. بالاخره موفق شدم. هورااااا آخه این نی نی وبلاگ کلا برام باز نمیشد. الان هم کلک زدم که تونستم بیام. اینترنت موبایلم رو باکامپیوتر شیر کردم یهو دیدم راه داد. بیشتر از اینکه نگران دسترسی نداشتن به اینجا باشم، ناراحت بودم که وبلاگ دوستای نی نی وبلاگی رو نمیتونم بخونم... وقتی هم وصل شد زودی رفتم وبلاگ همه دوستان رو خوندم. البته جایی کامنت نذاشتم. ان شاءالله سر فرصت دویاره سر می زنم. مامان جونی تو این مدت کلی اتفاق افتاده که الان نمی تونم بنویسم. کیبردم فارسی نداره و تایپ کردن برام سخته. اما خدا رو شکر الان حال ما خویه. از همه دوستای گلم بینهایت ممنونم که به یاد ما هستید. منم همیشه به یادتون هستم و خیلی وقته...
15 شهريور 1390

فقط ۸۴ روز

سلام خوبی‌ عزیز دلم؟ مامان جون دیدی روزهای باقی‌ مونده تو تیکر بالای صفحه دو رقمی‌ شده؟ فقط ۸۴ روز دیگه مونده. ای خدا یعنی‌ می‌شه این ۸۴ روز هم با خوبی‌ بگذره و دختر نازم رو ببینم؟ مامان جون عجله ای‌‌ ندارم ها. الانم تو دختر گل من هستی‌ و با بودنت حسابی‌ منو شگفت زده میکنی‌. دیروز رفته بودیم دکتر. خانوم دکتر ازم پرسید دوران بارداری برات جالبه؟ تو دلم گفتم از کجاش برات بگم؟ چه جوری برات تعریف کنم؟ مامانی‌ هر ثانیه فکرم پیش توئه. احساس می‌کنم هر مادری باید این جوری باشه. وقتی‌ میگن زنهای قدیمی‌ چه راحت ۱۰-۱۵ بار باردار میشدن و ۷-۸ تا...
12 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد