مادرانه

اولین مراجعه

1389/12/4 20:22
نویسنده : سارا
598 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم

امروز با بابا جون رفتیم دکتر.خانوم دکتر ازم دوباره تست گرفت که مطمئن بشه تو تو دلمی.... همینطوری تست رو تو دستش گرفته بود و یه چیزایی تو کامپیوترش وارد می کرد. یه بار هم ازم پرسید که خودت کی تست کردی که مثبت شده؟..

منم گفتم دو ورز پیش... هی به تست توی دستش نگاه می کرد و هی یه چیزایی می نوشت... منم همش با خودم می گفتم اِ اِ..پس چرا اون تست تو خونه فوری مثبت شد و این چرا نمیشه؟

تا اینکه خانوم دکتر نوشتناش تموم شد و تست رو بهم نشون داد و گفت: " دفنتلی پازیتیو"... ههههه یعنی بلافاصله مثبت شده. منم تو دلم گفتم خدا نکشتت... پس این حرکات چی بود؟... بعدشم خط تست و کنترل رو بهم نشون داد که اونجا هم خط تست خیلی پررنگتر از خط کنترل شده بود و خانوم دکتر براش جالب بود.

منم عکس تست قبلی رو بهش نشون دادم و گفتم تو تست قبلی هم همینطور شده بود...

جونم برات بگه که خانوم دکتر دوباره یه نامه ی معرفی به متخصص داد واسه بیمارستان مرتبط با دانشگاه بابا جون و گفت متخصصهای اونجا تو این زمینه خیلی خوبن....و چون بابا جون تو همون دانشگاهه، قرار شد که حضوری بره وقت بگیره.

از دکترم خواستم که یه آزمایش بده واسه تست تیتر بتا که گفت خودشون تو بیمارستان هر کاری لازم باشه انجام میدن.

butterfly

butterfly

خبر یه کم ناراحت کننده اینکه بیمارستان واسه 23 روز دیگه وقت داده و گفتن تا قبل از هفت هفتگی عملا اونا کاری نمی کنن.... منم کلی واسه این قضیه حالم گرفته شد.

حالا مامان جون، ببین تا 23 روز دیگه دکتری نداریم. هیچ تست و آزمایشی نداریم. فقط باید توکلمون به خدای مهربون باشه و امیدوار باشیم که حال تو خوبه و مشکلی نیست.

خب دیگه، سیستم اینا هم اینجوریه دیگه... کاریش نمیشه کرد.

flower divider

flower divider

تو هم باید قول بدی که مواظب خودت باشی و شیطونی نکنی. مامان جونم اینجا ما غریبیم. من به جز خدا و امام زمان، فقط بابایی رو دارم که ازش کمک بخوام. بابا جون هم خیلی سرش شلوغه. امیدوارم انقدر حال هر جفتمون خوب باشه که مزاحم باباجونی نشیم و با خوشی این 23 روز رو طی کنیم.

مامان جونی می دونم تو هنوز خیلی کوچیکی، ببخش که توقعم ازت زیاده.

خیلی دوستت دارم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مهشید
4 اسفند 89 20:49
سلام تبریک میگم امیدوارم بارداری راحت و شیرینی رو تجربه کنی و از تک تک لحظه هاتون با هم لذت ببری


خیلی ممنونم مهشید جان. چشم امیدم به دعاهای خیر دوستانه. شاد باشید.
فاطمه
4 اسفند 89 21:48
سلام.منم بهتون تبریک میگم.منم مثل تو نینیم هنوز بدنیا نیومده و توی دلمه و تازه دیروز براش وبلاگ درست کردم ومیخوام خاطراتمو توش بنویسم ولی از نی نی تو بزرگتره.اگه دوست داشتی با هم تبادل نظر کنیم خوشحال میشم.اگه هم سوالی داشتی حاضرم راهنماییت کنم.اسمتونو نمیدونم ولی فکر کنم سارا خانم باشی منم فاطمه ام.منتظر جوابت هستم.


سلام فاطمه جان. ان شاءالله که به سلامتی نی نی نازت دنیا میاد و به خوشی بزرگش ی کنی. عزیزم کاش آدرس وبلاگتو میذاشتی تا منم بتونم بهت سر بزنم. موفق باشی
سما
5 اسفند 89 12:38
سلام عزیزممممممممممممم بوسسسسسسسس برای جیگر خاله و بوس تفی از طرف جرقه به خاله سارای ناز


سلام سما جونم...آخ الهی فدای این بوس تفی های جرقه گلم بشم که حسابی منو سر حال میاره
setareh
6 اسفند 89 21:55
سارای عزیزم انشاا...بارداری خوب وراحتی داشته باشی عزیزم .........حبه انگورمو ببوسسسسسسسسسسس
setareh
6 اسفند 89 22:00
راستی سارا جونم با اجازت من لینکت کردم عزیزم ............وبت خیلی دوستداشتنیه .......
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد