مادرانه

همچنان منتظر...

1389/11/28 15:59
نویسنده : سارا
586 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامان جون... سلام عزیز دلم.

مامانی جونم الان امیدوارم که اومده باشی تو دلم. هفته ی دیگه به احتمال خیلی زیاد معلوم میشه که اومدی یا نه... دلم به این خوشه که هفته ی دیگه تولد حضرت رسول (ص) هست و من امیدوارم که تو عیدی من تو اون روز باشی.

 

پریروز یه سری از دوستای خوبمون اومدن خونمون.... اول با هم رفتیم بیرون واسه خرید. بعد هم برگشتیم و  ناهار به وقت شام! خوردیم. بعد هم کلی بهمون خوش گذشت. با اصرار من مهمونامون خونه ی ما موندن و فرداش یعنی دیروز بعد از صرف صبحانه، بابا جون ما رو برد یه رستوران خیلی تمیز و جالب و غذاهای خوشمزه خوردیم و البته یکیشون هم خیلی بد بود که بعضی از دوستا سفارش دادن. یعنی همون کله پاچه.....

خلاصه بعد از صرف اون غذاهای خوشمزه و بد مزه و چایی و باقلوا، رفتیم پارک و کلی گشتیم و کلی عکس گرفتیم و کلی بچه ها از محله ی ما خوششون اومد و به قول خودشون روحشون تازه شد.

اما امروز من تمام تنم درد میکنه. احساس سرما خوردگی دارم. فعلا هم چون منتظر حضور تو هستم، نمی تونم ویتامین ث یا پرتقال بخورم. حالا به سفارش یکی از دوستا رفتم شلغم خریدم و گذاشتم بپزه. اههههههههههه چی کار کنم ؟ آخه من شلغم نمی دوستم.

مامان جون می بینی به خاطر تو من باید چه کارا بکنم؟ آخه بهتره الان سرما نخورم. یا سرما خوردگیم زیاد حاد نشه...

عیب نداره مامان جون. این که چیزی نیست. مادر شدن کم لطفی از طرف خدا نیست که. اگه خدای مهربون چنین لطف بزرگی در حق من بکنه و چنین نعمتی به من بده....

 

امیدوارم لیاقتشو داشته باشم.

خیلی دوستت دارم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان فرشته
26 بهمن 89 14:32
سلام خاله سارای مهربون ................ سارا جونم ان شاا... همیشه بهت خوش بگذره و به حق فاطمه زهرا همین ماه یه فرشته مهمون دل پاکت باشه
مامان فرشته
27 بهمن 89 12:57
سلام عزیزم دلم تنگ شده بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
مامان فرشته
28 بهمن 89 15:46
چرا نظرم نیست ؟


آخ الهی... من همیشه نظرات رو آزاد میذاشتم. نمی دونم این پستم چرا نظراتش وابسته به تایید مدیر شده... ببخش عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد