گل من
سلام عزیز دلم
مامان جونم این روزها همش باز هوا ابری میشه و منم هی کسل میشم.
کلی خرید دارم که باید انجام بدم. اما چون احتمال میدم بارون بیاد، تنبلیم میاد برم بیرون. آخه مامان جون من برای خریدهام معمولا با دوچرخه می رم بیرون و حوصله ندارم یه بارونی بزرگ تنم کنم.
راستی مامان جون اینجا مسابقه ی وبلاگ نویسی بوده. من دیروز متوجه شدم. خاله سما هم شرکت کرده بود...منم رفتم و تو آخرین ساعات رای گیری، رایمو دادم... الان متوجه شدم که وبلاگ خاله جون اول شده... هوراااااااا. الان حتما جرقه هم کلی ذوق کرده.
دیگه اینکه بابا جون امروز رفته پیش یه متخصص تغذیه، که اونم کلی سفارش کرده که اینو بخورین و اونو نخورین...
یه عالمه هم کتاب و جزوه ودستورالعمل غذایی داده که باید بشینم ترجمه کنم که اینا چیه...
آخه مامان جون لااقل نمیکنن این مطالبشون و جزوه هاشونو انگلیسی بنویسن...یه زبون سختی دارن اینا...من خیلی کم متوجه میشم.
واااااااااااای اینم بگم که دیروز رفتم تو یوتیوب و کلی فیلم علمی در مورد شکل گیری یه نی نی دیدم. خوبیش این بود که تو هر مرحله با اصطلاحهای انگلیسی هم آشنا شدم که اینجا خیلی به دردم میخوره.
خب آخه مامان جون رشته ی تحصیلی من پزشکی نبوده و اصلا اصطلاحهای پزشکی رو به زبون انگلیسی بلد نیستم دیگه.
عزیز دلم دوست دارم بیایی و مونسم بشی. بیایی و پذیرای محبتم بشی. دوست دارم تنهایی بزرگت کنم.البته تنهای تنها که نه. همراه با بابا جون.
دعا کن زودتر بیایی. دعا کن من مامان خوبی باشم. دعا کن قوی باشم.
خیلی دوستت دارم.