مادرانه

سال تحویل

سلام عزیز دلم، حبه ی انگورم عزیزم برات گفتم که جمعه رفتیم بیمارستان و قلب نازت رو دیدیم. شنبه هم از صبح من و بابا جون رفتیم بازار تا واسه عید و سفره هفت سینمون خرید کنیم. میوه و آجیل گرفتیم. در بدر دنبال سنجد گشتیم که پیدا نکردیم. یه مغازه عطاری افغانی اینجا هست که سر زدیم و گفت تا یه ربع پیش داشته و گویا استقبال زیاد بوده و همه رو فروخته بود...تصمیم گرفتم از سنجدهای مونده ی قبلی واسه سفره استفاده کنم. بعدش رفتیم دنبال ماهی گلی. خلاصه بعد از گشتن تو یه مغازه ای ماهی مورد نظر رو پیدا کردیم. من دوتا انتخاب کردم و بابا جون یه دونه ماهی سفید قرمز هم سفارش داد. خلاصه سه تا ماهی خوشگل گرفتیم به نیت خانواده ی سه ن...
11 فروردين 1390

شش هفته و دو روز

سلام عزیز دلم، حبه ی انگورم خوبی مادر؟ بزرگ شدی؟ عزیزم هشت روز دیگه مونده تا من برم بیمارستان و با متخصص مشورت کنم... خیلی امیدوارم که اون موقع سونو هم انجام بشه و من صدای قلب نازتو بشنوم... این روزها اوضاع دل دردهای شبانه و نفخ خیلی بهتر شده، اما مامان جون همش حالت تهوع دارم. عزیزم حلق من مگه اسباب بازیه که هی باهاش ور میری شیطونک؟ راستی حبه جونم می بینی بابا جون چقدر باهات حرف می زنه و چقدر ذوق داره تا زودتر به همه بگه که تو تشریف آوردی؟ مخصوصا به مامان و بابای خودش... همش میگه اگه بابا بفهمه دوباره جون میگره... آخه بابا بزرگ هم مریضه و هم خیلی دلتنگی ما ...
19 اسفند 1389

دل درد مجدد و باز هم کاهش وزن

سلام حبه ی انگورم، عزیز دلم   مامان جونی باز دیشب، به خاطر دل درد از خواب بیدار شدم و خوابم نمی برد. گل من درد کشیدن و بی خوابیش یه طرف، استرس اینکه نکنه حال تو خوب نباشه یا خدای نکرده بلایی سرت اومده باشه یه طرف دیگه عزیزم حالت خوبه دیگه؟ مگه نه؟... واقعا مادر شدن صبر و تحمل و از خود گذشتگی زیادی می خواد. خدا جونم من رو هم لایق این مقام قرار بده و بذار طعم شیرین این نعمتت رو بچشم   دیگه جونم برات بگه، امروز صبح بازم با بابا جون رفتیم پیش دکتر تغذیه. عزیزم من بازم وزنم 300 گرم کم شده. نمی دونم چرا... ههههه ولی خانوم دکتر خیلی بهمون تبریک گفت و بهم پ...
11 اسفند 1389

پایان هفته پنجم

سلام عزیز دلم. مامانی جونم امروز آخرین روز هفته پنجم بارداریه. یعنی اینکه یک هشتم راه طی شده. تو نرم افزاری که رو موبایلم نصب کردم، نوشته که تو الان قد یه دونه برنج هستی. آخ الهی من قربون دونه برنج خودم بشم.   دیگه اینکه مامان جونم بعد از اومدن تو هی یکی یکی خاله ها دارن فرشته هاشونو از خدا تحویل میگیرن. خاله درسا، خاله مرمر و امروز هم خاله شنتیا. خدارو صد هزار مرتبه شکر. خاله ژیلی میگه پاقدم تو خوب بوده. معلومه که خوب بوده عزیزم. اصلا پا قدم همه نی نی ها خیلی خوبه. آخه شماها معصوم و پاک هستین دیگه.   دیگه اینکه جونم برات بگه خاله مرضیه اسم تو رو گذا...
9 اسفند 1389

اولین مراجعه

سلام عزیز دلم امروز با بابا جون رفتیم دکتر.خانوم دکتر ازم دوباره تست گرفت که مطمئن بشه تو تو دلمی.... همینطوری تست رو تو دستش گرفته بود و یه چیزایی تو کامپیوترش وارد می کرد. یه بار هم ازم پرسید که خودت کی تست کردی که مثبت شده؟.. منم گفتم دو ورز پیش... هی به تست توی دستش نگاه می کرد و هی یه چیزایی می نوشت... منم همش با خودم می گفتم اِ اِ..پس چرا اون تست تو خونه فوری مثبت شد و این چرا نمیشه؟ تا اینکه خانوم دکتر نوشتناش تموم شد و تست رو بهم نشون داد و گفت: " دفنتلی پازیتیو"... ههههه یعنی بلافاصله مثبت شده. منم تو دلم گفتم خدا نکشتت... پس این حرکات چی بود؟... بعدشم خط تست و کنترل رو بهم نشون داد که ا...
4 اسفند 1389

پایان هفته ی چهارم

سلام عزیز دلم امروز دقیقا روز آخرهفته ی چهارم بارداری هستیم. حال من خوبه. فقط گاهی کمرم درد میگیره که گمون نکنم مهم باشه...یه چند روزی هم هست که سینه درد دارم. فردا صبح از خانوم دکتر وقت گرفتم. احتمالا یه نامه ی معرفی به پزشک متخصص بهم میده که تحت نظرش باشم. امیدوارم فردا خاونم دکتر آزمایش اندازه گیری تیتر بتا رو هم برام بنویسه و موکولش نکنه به مراجعه به متخصص. من فعلا طبق نظر خانوم دکتر تهرانم دارم هر روز آسپرین و فولیک اسید می خورم. نمیدونم دکتر اینجا هم نظرش همین خواهد بود یا نه. اما دلم می خواد مخالفتی با آسپرین نداشته باشه و برای ادامه راه هم تجویزش کنه. توکلم به خداست... ایمان دارم که بدون ...
3 اسفند 1389

عیدی

سلام عزیز دلم. امروز روز عیده. روزیه که گمون نکنم تا آخر عمرم فراموشش کنم. شکرت خدای مهربون که خیلی منتظرم نذاشتی.   عزیز دلم امروز صبح که از خواب بیدار شدم، بعد از نماز صبحم، اولین کاری کردم این بود که از یه تست خونگی استفاده کردم تا ببینم گل نازم اومده تو دلم یا نه... فدات شم عزیزم. تو الان تو دلمی. خداجون باورم نمیشه. امیدوارم این تسته درست باشه. امیدوارم تو واقعا اومده باشی تو دلم. امیدوارم سلامت باشی.....خیلی خیلی به لطف خدا امیدوارم .   خدایا به همه ی مامانهای باردار کمک کن به سلامتی نی نی هاشونو دنیا بیارن. خدایا به همه ی کسانی که آرزو دار...
2 اسفند 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد